دست فرسود. فرسوده شده با دست. (ناظم الاطباء). ملموس. دست زده: دست فرسودۀ مفارقت عزیزان و پای سودۀ مصیبت نیک مردان شده است. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 212). رجوع به دست فرسود شود
دست فرسود. فرسوده شده با دست. (ناظم الاطباء). ملموس. دست زده: دست فرسودۀ مفارقت عزیزان و پای سودۀ مصیبت نیک مردان شده است. (منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 212). رجوع به دست فرسود شود
دست فرسوده. فرسوده شده با دست. (ناظم الاطباء). استعمال شده: دست فرسود حل و عقد تو باد هرچه در کلک دهر مقدور است. انوری. ، دست خورده. کالای مستعمل و تباه شده. (آنندراج). و رجوع به دست خورده در ردیف خود شود
دست فرسوده. فرسوده شده با دست. (ناظم الاطباء). استعمال شده: دست فرسود حل و عقد تو باد هرچه در کلک دهر مقدور است. انوری. ، دست خورده. کالای مستعمل و تباه شده. (آنندراج). و رجوع به دست خورده در ردیف خود شود